- متصاعد کردن
ایجاد کردن، ساطع کردن
معنی متصاعد کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(شَ / شِ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
بلند شدن و برآمدن. (ناظم الاطباء) : آتش غیرت در نهاد او متصاعد شد و عزم انتقام مصمم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 39)
(کَ)
لغت نامه دهخدا
بازایستادن و تغافل و تکاهل کردن. (ناظم الاطباء) : سپاه فرستاد به زمین نوبه و ایشان تقاعد کرده بودند درمال فرستادن. (مجمل التواریخ). رجوع به تقاعد شود
از حالت جامد به بخار تبدیل کردن تبخیر کردن: ابر گلابریز همی بر گلابدان بر روی گل گلاب مسعد کند همی. (منوچهری)
بلند شدن، برخاستن، بالا رفتن، صعود کردن، برآمدن
مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن، قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
